چهارشنبه سیزدهم دی ۱۴۰۲ 9:41 میخواستم دندونام رو
ارتودنسی کنم. پیش دوتا دکتر رفتمگفتن باید ۴ تا دندون بکشی و من واقعا از دندون کشیدنمتنفرم به طوری که گفتم قیدش رو کلا میزنم.همکارم دکتر خودش رو معرفی کرد و رفتم پیشش. گفت نیازی به کشیدن نیست خیلی خوشحال شدم.گفتم خرداد ماه برام یه اتفاق خاص قراره بیفته لطفا تا اون موقع صاف بشه گفت اگه اینطوره پس همین الان باید براتبذارم گفتم باشه و گذاشت.به این ترتیب من دیروز ارتودنسی گذاشتم.امروز هم که روز مادره، دیشب با بابا رفتیم و براش بنابرگفته های خودش یه انگشتر و یه روسری خریدیم.اولش میگفت وای نه چرا انقدر هزینه کردین ولی خودشقبلش گفته بود دلم یه انگشتر طلا سفید میخواد.مادرها موجودات عجیبی هستن.آخر هفته هم قراره بریم خونه مامان بزرگم اینا.هفته پیش هم سه شب پشت هم مهمونی بودیم و مهمونداشتیم. ف به طرز عجیبی به من چسبیده بود و باهامصمیمی شده بود. اصلا یادم نمیره قبلا دخترخاله های مامانشرو به من که فامیل نزدیک خودشم ترجیح میداد حالا کهبا همه روابطش بهم ریخته یاد من افتاده. زلزله...
ما را در سایت زلزله دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : royajo0on بازدید : 25 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1402 ساعت: 20:59